دیونه تو ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() صفحات وبلاگ نویسندگان
روزی مردی خواب عجیبی دید، اون دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هائی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند، وآنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد،گفت: این جا خش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آن ها را توسط پیک هائی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شما ها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت:این جا بخش ارسال است ، ماالطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان می فرستیم مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته ای بیکار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند زیرا دعاهایشان از راه های دیگری غیر از راه هایی که میدانستند و میخواستند مستجاب شده و فکر میکنند خودشان عامل و باعث رسیدن به خواسته خود شده اند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟فرشته گفت: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر یا حق *********************** با تشکر از دوست عزیزم رضا میرزایی که این متن زیبا را برایم ارسال کرد که از نوشته های خواهر عزیزمان مریم مرتضوی است . ********************* همیشه سپاس گفتن باعث افزایش روزی میشود. میتوانید هر روز از تمام کسانی که خواسته یا ناخواسته در زندگی شما تاثیری گذاشته و میگذارند تشکر کنید. سپاس خداوند را به خاطر لطفی که در حق من داشته تا بتوانم از کسانی را که به نحوی بدی در حقشان کرده ام طلب بخشش کنم و از حق خود بگذرم و حق را به کسانی بدهم که روزی در حق من چنین کردند مثل رزا . موضوع مطلب : ز بال خویش زدیم و تا اوج برفتیم در اوج غرورم بی بال بگشتم تا مرز مرگ برفتیم با آنکه سوز عشق هم صدای شبانه ام بود عطر خوش یاس از باغچه باغبان شاهنامه ام بود ناله آن موش صحرایی زیبا بود آنگاه که رخ یار برایم بی غماز بود کشتی ز گل نشسته عشق اینجاست زان شب سرد که غمار بازی نزد ماست شور آن شفق ز یاد دارم هنوز برکه آب قدیسان پر بار است هنوز صدای آن جیرجیرک می زند ز گوشم آن رقص پروانه تبلورش در گوشم می زند آرام نهیب بر دل بی کینه ام آنکس که بود روزی گل سرخ بی کینه ام اشک شوق می بارد وز گونه هایش آنگاه که عشق همچو قطره ای میریزد وز گلبرگهایش شور تبسمش ز یک لحظه بیاد بیارم آنگاه که اوج غرورش بود من بی یارم یا حق *************** شعر اوج به درخواست رسول عزیز در خصوص زیبایی غرور نامزدشان نگین عزیز سروده شد . امید وارم که از خواندن آن لذت برده باشید . ************** از کلیه دوستانی که با حضور گرمشان و قلمهای سبزشان در کامنتها به این کلبه می آیند کمال تشکر را دارم . موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو ![]() آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|